هوای عاشقی
با علیرضا دوبار بیرون رفتیم یکی شنبه یکی هم امشب شنبه وقتی با پیراهن جدیدش دیدمش دلم ضعف رفت براش خیلی بهش میومد کلی خندیدیم و کل کل کردیم و بحث کردیم و تو سر و کله هم زدیم قبل و بعد افطار پارک بودیم و افطار رفتیم رستوران لبنانی ها و در کل شنبه خوبی بود یکشنبه هم درگیر کلاس بودم و دوشنبه و سه شنبه هم دو تا امتحان وحشتناک دادم امشبم رفتیم پیتزا بخوریم که به طور کاملا تصادفی همکلاسیم و هم اتاقیش اومدن فست فودی که ما رفتیم و با هم شام خوردیم و بعد شام از هم جدا شدیم که شیطنت رمانتیک اخرش حسابی چسبید علی تا الان خیلی خوب بوده خیلی پسر دوست داشتنیه منم خیلی دوسش دارم
حامد عکس پروفایلش عوض کرد چند ساعت پیش دلم تنگ شده براش دلم میخواد از علی براش بگم قرار بود همیشه از دوست داشتنام براش بگم باید باشه و بشنوه حرفام ولی نیست باید بگم بهش علی برام چایی سرد میکنه روسریم درست میکنه وقتی مثل بچه های لوس پا میکوبم زمین به حرفم گوش میده وقتی از خیابون رد میشیم فهمیده چقدر ترسوام و نمیتونم درست رد بشم مچ دستم میگیره دستای علی خوبه ولی من حتی وقتی مچم میگیره حس تصادف دارم ولی وقتی تو دستام میگرفتی دیگه نمیترسیدم حامد چجوری دلت میاد انقدر کلافه ام کنی بیا حرفام درباره علی گوش کن