همه میگن که تو رفتی
امروز سر کلاس بودم که گوشیم چک کردم دیدم پسر عمه میم تو گروه خانوادگی پیام فرستاده خودتون برسونید مادر جون تو اتاق احیا هست نفسم همون لحظه بند اومد دویدم بیرون کلاس با دست لرزون خونه رو گرفتم که گریه مامان تو گوشم پیچید گفت لباس مشکیت بپوش بیا با گریه رفتم کیفم برداشتم سه ساعت تموم اشک ریختم تا از مشهد رسیدم دم در خونت پرچم مشکی و پرده دیدم رفتم تو عمه ها داشتن جیغ میزدن اولین نفر دختر عموم بغلم کرد بعد زن عموم بعد عمه ها با همشون گریه کردم ولی ته دلم میگه مگه میشه نیای مگه میشه رفته باشی من میدونم دوباره رفتی کربلا و مکه باز برمیگردی مگه نه ؟ مگه اون خونه بدون تو میشه؟ مگه میشه دیگه بهم نگی قزم جان (قزم یعنی دختر تو ترکی) من تو نباشی جیران کی باشم (جیران هم یعنی اهوی خوش خط و خال به دخترای خوشگل میگن) اگه برنگردی دلم تا ابد میسوزه که این اخر ها کم دیدمت من طاقت ندارم سالم و سر حال نبینمت من دق میکنم فردا جور دیگه ای ببینمت خودت امشب برگرد بوسم کن بعد به بقیه بگو دختر من هست ها مادر قربونت بره