لعنت به مریضی
سلام . شب شنبه بچه ها تا سه سر و صدا کردن و نزاشتن بخوابیم بعدش فردا صبح رفتم دانشگاه و وقتی برگشتم دیدم با اینکه نوبت اونا بوده ناهار نپختن بعدش گشنه تصمیم به خواب گرفتم که فیلم گذاشتن و نشد و خییییییییلی عصبی شدم از دستشون پریود هم بودم و دل درد و کمر درد پدرم در اورده خلاصه دیشب رفتم تو اتاق دوستم اینا خوابیدم تا بتونم بخوابم امروزم با سردرد شدید و اسهال مواجه شدم البته هر چی گلاب و عطر هست به روی شما.مامانم پیله کرده بودن چرا چهارشنبه تعطیله میخوای مشهد بمونی نمیای خونه منم مجبور شدم مشاور کنسل کنم برم ور دل مامانم این هفته. راستش بابای من یه دوست پزشک دارن که دو تا پسر دارن یکیشون مثل خودشون پزشک هستند و کرمانشاه زندگی میکنن نمیدونم کدوم سنگی به سر پسرشون خورده که پارسال ادعا کردن عاشق من هستن از بچگی و خب اومدن خاستگاری پسره از من یکسال بزرگتره من پارسال نه گفتم باز امسال مطرح کردن نه گفتم تا چند وقت پیش که اوکی دادم برای اشنایی مامانم بشدت تمایلش زیاده چون پسره رو خیلی دوست دارن ولی من فعلا خنثی هستم