بالاخره طلسم شکست
سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۸ ب.ظ
سلام ... روز شنبه که اومدم مشهد با سین قرار داشتم رفتیم باهم پارک کلی حرف زدیم و بعدشم رفتیم ناهار خوردیم و بعدش بالاخره من موفق شدم خون بدم و خیلی خوش حال شدم که بالاخره این کار انجام دادم و بعدش از سین جدا شدم و رفتم کلاس زبان البته ناگفته نمونه تو راه پارک همکلاسیم من و سین دید و به طرز ضایعی رفتار کردم و خب بهمون خندید حالا بیا ثابت کن سین میم میخواد دوست پسر من نیس دیگه اش نخورده و دهن سوخته و خب از روز یکشنبه بشدت سرما خوردم و فعلا درگیر دانشگاه و سرما خوردگی هستم
۹۶/۰۷/۲۵