حال اکنون
سلام...
چقدر عنوان گذاشتن سخته واقعا.
خب روا نبود که بیام از حال بدم کلی حرف بزنم ولی حال الانم نگم.
پرونده ارشد بسته شد. کتاب ها رو بستم. نیاید نگید چرا؟! چون هیچ کدوم جای من نیستین و شرایط من نمیدونید و از حال روحی من خبر ندارید. قضاوت هم نکنید لطفا. شاید اگه جای من بودید عملکرد بدتری داشتید.!
از خدا گله کردم بزار نعمت هاش هم بگم. دوستای خوب و خانواده خوب خداروشکر که اینا رو دارم تعداد دوستام شاید به انگشت های دست نرسه ولی خیلی تک هستن از خانواده ام بشدت راضی ام و امیدوارم بتونم زحماتشون جبران کنم.
امیدوارم واقعا کنکور عقب نیفته چون دیگه تحمل ندارم
ببخشید اگه موقع خوندن متن اذیت میشید نحوه استفاده از علائم نگارشی یادم رفته و در پایان اینکه یه مقدار حالم از اون حالت افتضاح دراومده ولی همچنان بده و میدونم با پنج ماه قرنطینه رسما افسرده شدم.
خیلی می فهمم چی میگید
یه وقت ها ادم متوجه اش داره تلاش چند ماهش رو زیر سوال می بره یا رها کردن اما دیگه توانی نیست ....
هیچ وثت یادم نمیره دو ماه مونده به اخرین کنکوری که دادم چقدر زجر کشیدم :|
این پست رو خوندم یاد اون روزها افتادم ...واقعا دیگه هیچی برام مهم نبود فقط می خواستم تموم شه :/