سریال زندگی من

آخرین مطالب

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

سلام.... 

یه فرایندی تو زندگی من وجود داره به اسم آدم های مقطعی.  براتون مثال میزنم، من سال اول دبیرستان کنگ فو رو شروع کردم و دو سالی ادامه دادم با بچه های باشگاه دوست شدم، بسیار صمیمی شدیم،  رفت و آمد ها به بیرون از باشگاه کشیده شد و همه چی خوب بود تا اینکه تصمیم گرفتم دیگه بخاطر کنکور باشگاه نرم و حس کردم دیگه ارتباطم با اون آدم ها رو دوست ندارم و باهاشون قطع ارتباط کردم. خب اینکه بعد تموم شدن وجه اشتراکم با آدم ها نمیتونم ارتباط و دوستیم ادامه بدم فرایند خوبی نیست واقعا. ولی نتونستم خودم مجبور کنم پای ارتباطم بمونم . بخاطر همین اتفاق من تو زندگیم دوست های صمیمی خیلی کمی دارم که ارتباطم باهاشون طولانی شده در حد سه نفر و همیشه فکر میکردم آنقدر با آدم های دوران کارشناسی صمیمی هستم که بعد کارشناسی ارتباطم باهاشون حفظ کنم ولی متاسفانه جدیدا حس میکنم دیگه این ارتباط دوست ندارم و باید قطع ارتباط کنم باهاشون. حقیقت ترسناکی برام هست ولی چاره ی دیگه ای ندارم و میخوام بگم بهتون اگه بلدید ارتباط خودتون با آدم ها به صورت طولانی و چند ساله حفظ کنید خوش به حالتون! 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۱۵

سلام.... 

  1. کنکور گند زدم. البته که انتظار بیشتری نمی‌رفت از اون روند مطالعه و حالا باید یک سال تو خونه بمونم و براش مجدد تلاش کنم. خونه موندن یکی از بزرگترین ترس هام هست ولی اینو خوب میدونم که نباید هر دانشگاهی و هر گرایشی به هر قیمتی رفت اشتباه کارشناسیم تکرار نمیکنم عاشق رشته ام بودم و هستم ولی کاش تو دانشگاه بهتری درس میخوندم. 
  2. هر سال این تایم، مجلس عاشورا تو خونه ما و خونه عمه که رو به روی هم هست، برگزار می‌شد.  همه ی فامیل میومدن بعد عزاداری دور هم حلیم می‌خوردیم و سهم نیازمندان هم پخش میکردیم. امسال خیلی دل گیره.  هزینه مجلس برای بهزیستی واریز شد و دیگه خبری از جمع شدن دور هم نیست.
  3. تو استوری های بعضی از دوستان و آشنایان میبینم که چجوری عاشورا و مکتب حسینی داره کمرنگ میشه و بهش برچسب خرافات و دروغ و جنگ فامیلی اعراب میزنن از این موج جدید میترسم از روزی که نسل های جدید به امام حسین غریبه بشن میترسم.  این اصلا قشنگ نیست.
  4. یه سوالی خوندم تو توییتر که پرسیده بود اگر  اون زمان زنده بودید به نظرتون تو کدوم دسته بودید من خودم قطعا جز کسانی بودم که تو خونه هاشون میموندند یا نهایتا عین عمر سعد بودم که هم خدارو میخواست هم خرما
  5. چقدر تشخیص درست از غلط سخت شده. چقدر ادم گیج و سردرگم میشه.  آخرش همیشه میمونم این وری باشم یا اون وری در نهایت یه هر دو وسط تباه هستم.
  6. لطفا اگه این پست خوندید یه واکنشی نشون بدید بدونم فقط برای خودم مینویسم یا یکی هست. 
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۱۷