هر روز داریم دعوا میکنیم تو با نهایت صدات داد میزنی که چرا ازت پرسیدم کجایی من داد میزنم چرا دیر جواب دادی جفتمون دنبال بهانه ایم جفتمون میخوایم نفر مقابل کات کنه و کوتاه نمیایم کی تموم میشه این جنگ اعصاب
هر روز داریم دعوا میکنیم تو با نهایت صدات داد میزنی که چرا ازت پرسیدم کجایی من داد میزنم چرا دیر جواب دادی جفتمون دنبال بهانه ایم جفتمون میخوایم نفر مقابل کات کنه و کوتاه نمیایم کی تموم میشه این جنگ اعصاب
سلام صدای من از کلاس ایمیونولوژی میشنوید خیلی درس سخت و خری هست استادش هم که تازه کار معلوم نیس چی میگه خب من دیروز اومدم مشهد و سوار اژانس شدم که بیام خابگاه اولش راننده اژانس از رشته ام پرسید و بعد از شهرم و بعد شروع کرد به خاستگاری کردن حالا هی از من انکار از ایشون اصرار انصافا پسر خوبی بود ولی با درد هم نمیخوردیم در ضمن من بشدت ترسیدم چون هی اصرار میکردم نگه دار هی اون حرف خودش میزد و میگفت میرسونمت حرف بزنیم شاید نظرت عوض بشه خلاصه خیلی استرس بدی بود تا رسیدم خابگاه دوم اینکه نیم نیم اون ادم قبل نبود و توقعاتش فرق کرده بود که خب به نتیجه نرسیدیم سوم اینکه با یه اخوندی اشنا شدم مدتیه که حس میکردم درست میگه و چقدر خوبه و خیلی اروم شدم با حرفاش و داشتم به سمت خدا میرفتم ولی خب خیلی ها باهاش مخالفن و من واقعا نمیدونم منبع درست چیه کیه بالاخره این درست میگه یا مخالفینش واقعا عصر جاهلیت که میگن همینه چهارمم فعلا بمونه تا ببینم چی میشه بعدا براتون مفصل میگم
خیلی وقته به ته خط رسیدیم ته ته ته . منظورم از ته اونجایی که دیگه نه تو میتونی چیزی درست کنی نه من . ته اینجاست که دیگه امیدی به درست شدن این رابطه ندارم ته یعنی خودمو به اب و اتیشم بزنم دیگه جواب نمیده مرد شدنت دیدم بزرگ شدنم دیدی دانشجو شدنت دیدم دانشجو شدنم دیدی کارشناسی تموم شد ارشد گرفتی ارشد تموم شد سربازی رفتی الان سرکار میری نفس های اخر رابطه رو داریم میکشیم چون با تثبیت کارت داماد میشی شوهر همون دختر چشم عسلی که چشماش مثل من مشکی نیس همون که عاشق ظرافت و ریزه میزه بودنش شدی و مثل من تپل نیس نمیدونم باید چیکار کنم باید بزارم برم یا صبر کنم و لحظه عقدت ببینم و بعد برم تنها چیزی که امشب میدونم اینه که من ته این رابطه ایستادم ته ته ته
اول اینکه چشمم هنوز یکم کج بودنش مونده دکترم وقتی معاینه ام کرد گفت زمان میبره تا خوب بشه و عجله کن ولی من خیلی نگرانم خیلی خیلی زیاد چون حس میکنم نتیجه ای که میخوام نگرفتم
دوم اینکه بعد یه قرن مجبور شدم با خطی که خیلی وقت پیش روش تلگرام داشتم جوین بدم تلگرام و خب این باعث شد یهویی نیم نیم پیام بده و بعد دو سه سال بحرفیم و من بفهمم اون دیگه دانشجو کارشناسی نیس ارشد تهران قبول شده ازاد و تمام موهاش تو این چند سال ریخته ( اقا این نیم نیم فامیل یکی از فامیلاست که یه ابراز علاقه ای کرد و منم که بچه بودم اون موقع رفتم راست گذاشتم کف دست فامیل مشترکمون تا مشورت کنم باهاش اونم زد همه چی خراب کرد) خلاصه اینکه میگن اومدن ادما تو زندگی بی حکمت نیس الان فاز اومدن نیم نیم درک نمیکنم حالا درسته تو دلم داشتم میپوسیدم از بی عشقی ولی اخه نیم نیم :(:( اینم گفتم خدا در جریان باشه
سوم خیلی حال میده که یه پسر خاله داشته باشی که بدونی بیشتر از هر پسر دیگه ای دوست داره انقدر که وقتی فهمیده هدفونی که برام خریده تو بیمارستان شکسته میخواد یکی دیگه بخره خب خیلی حال میده که قبول کرده پسر خاله بمونه و محبت های زیادشم سر جاش هست
پارسال مشهد چند تا پسلرزه اومد خابگاه ما فرسوده بود تخلیه اجباری زدن رفتیم ستاد اسکان اونجا یه عالمه دختر و چند تا سرپرست بودیم تو یه محیط گرم ولی بازم ته دل هممون ترس بود ته دل همه جای خالی بابا ها حس میشد شب خوبی نبود وقتی فکر میکردیم هر لحظه ممکنه همه چی خراب بشه روسرمون اون شب تموم شد ولی من هنوز با کوچکترین صدایی از خواب میپرم چون فکر میکنم زلزله شده اینا رو گفتم که برسم به اینکه حتی نمیتونم بگم الان حال مردم کرمانشاه رو درک میکنم خیلی وحشتناکه خیلی خیلی زیاد دکتر گفته تا چند هفته ای اصلا نباید گریه کنم من کرمانشاه تا حالا چند بار رفتم قلبم فشرده میشه با تصور حال الان مردمش بغض سنگینیه خیلی شرمندم که نمیتونم خون بدم چون تازه عمل کردم خیلی هم شرمنده ترم که منبع درامد ندارم و به کمک نقدی بابا اکتفا کردم . بیستون طاقت بیار زودتر قد علم کن دردت کمر همه رو خم کرده
سلام... صبح ساعت هفت بیدار شدم صبحانه خوردم و قرار بود تا هشت هر چی میخوام بخورم و بعدش ناشتا باشم دوباره خوابیدم بعد صبحانه و ساعت نه بیدار شدم تا ده الکی چرخیدم بعد رفتم ازمایشگاه قرار بود نتیجه ازمایشم ساعت ده نیم اماده باشه ولی گفتن ۱۲ اماده میشه خلاصه رفتم پارک نزدیک ازمایشگاه اولین بار بود اون پارک میدیدم جای قدیمی و جالبی بود چند تا پیرزن نشسته بودن سیگار میکشیدن منم یکم راه رفتم و اهنگ گوش کردم بعدش دوازده شد نتیجه ازمایش گرفتم و عموم اومد دنبالم و رفتیم بیمارستان و کار های پذیرش انجام شد و یه دعوای وحشتناک قبل عمل سر یه سوتفاهم با خانواده که تو راه مشهد بودن انجام دادم و بعدش هم اتاقی ها اومدن و من رفتم لباسام گرفتم و سرم زدن بهم و بعدشم رفتم تو اتاق عمل و تو اتاق انتظار نشستم تا صدام زدم بعدشم بیهوشی و وقتی بهوش اومدم بشدت سردم بود خلاصه چشمام باز کردم و سه ساعتی بستری بودم و بعدشم دکتر چکم کرد و اومدم با خانواده خونه عموم و اون شب خوابیدم روز بعدشم اومدم خابگاه و خانواده برگشتن شهرستان در کل عمل سبکی بود الانم فقط چشمام درد داره و توش قرمزه
میخواستم پی نوشت بزارم پشیمون شدم گفتم پستش کنم اقا به عنوان یه هفتاد و شیشی هی خودمون خفه کردیم گفتیم پسر های دهه شصتی مرد، اقا ،بزرگ ،همه چی تموم ،ماه ،جیگر ،عسل پسر دهه هفتادی هم بچه ،جلف ،خز، به درد نخور و ...ولی الان به این نتیجه رسیدیم پسر های دهه شصتی مال دخترای هم دهه خودشون به درد ما نمیخورن هر چقدر هم خوب باشند یعنی اخرشم ما با یکی مثل خودمون هفتادی کنار میایم این توصیه رو جدی بگیرید تجربه زیاد دارم و دیدم که میگم