حالا دیگه تو رو داشتن خیاله
سلام ....
۱. اولین بار که تو اتوبوس گریه کردم اوایل ترم دوم بود غروب بود که داشتم برمیگشتم شهرمون و یه نوه دانشجو و مادربزرگش سوار اتوبوس شدن و از حرفاشون فهمیدم نوه مادربزرگش اورده زیارت تصور اینکه اگه مادر (مامان مامانم) زنده بود منم میتونستم بیارمش مشهد با خودم زیارت باعث شد تا شهرمون فقط اشک بریزم و دلم بسوزه و از اون به بعد همیشه وقتی تو اتوبوس پیرزنی کنارم مینشست بغض میکردم و امروز دوباره یه پیرزن کنارم نشست با این تفاوت که حالا دیگه من مادر جون (مادر پدرم ) ندارم وقتی سال ۹۲ مادر فوت کرد چون از چند روز قبل پزشک بهمون گفت نفس های اخرش هست تا ده دقیقه قبل مرگش کنارش بودم و دیدمش ولی مادر جون بعد ده سال درد الزایمر داشتن یهو رفت الزایمر بیماری خیلی سختیه خیلی سخت تر از تصور شما و من اصلا فکرش نمیکردم یهو مادر جون از دست بدم از چند هفته قبل رفتنش نرفته بودم دیدنش و همین باعث میشه بشدددت حس پشیمونی کنم و دوباره تا میتونم تو این اتوبوس اشک بریزم من دیگه مادربزرگ ندارم خوشبحالتون اگه دارید قدرشون بدونید
۲. دیروز یه روز عالی بود با اکیپ همیشگی مون که ثابت هاش من و میم و سین و تنها همکلاسی پسرم و دوست دخترش که اونم همکلاسیمه هستیم و متغیر هم داریم که دیروز ثابت ها با یه دونه از متغیر ها بودیم و حسابی گفتیم و خندیدیم همانا پانتومیم جز دلچسب ترین بازی های گروهی هست و همیشه میچسبد
۳. بشدت از این هفته ام راضی بودم امیدوارم تا اخرش همین جور خوب پیش بره
عنوان هم اهنگ پیچک ابی جان هست