دوست داشتنی ناکام
زمانی که اولین بعد شیش سال دیدمت خیلی خوشگل بودی خیلی دوست داشتنی بعد ها تعجب کردم چرا شیش سال پیش به چشمم انقدر دوست داشتنی نیامدی وقتی گفتی دوستت دارم من خودم را همان دختر کوچک تصور میکردم که دارم با دوچرخه از کنارت رد میشوم و تو همان پسر کنکوری که امدی با پسر عمه ام درس بخوانی عمه ام دوستت داشت تو تنها رفیق عاقل پسر عمه ی سرکشم بودی بعد شیش سال امدی گفتی مرا شناختی وقتی روز اول کنار دوستانم دیدی گفتی این مدت که من تو را میشناختم و تو مرا نمیشناختی ریشه های علاقه در دلت به وجود امده گفتی باورت نمیشود انقدر بزرگ شده ام که بهم علاقه مند شوی قبول کردم بشناسمت چند روز اول رویایی بود برایم بس که خوب بودی تا اینکه تن جفتمان لرزید اگر پسر عمه سرکش بفهمد ما باهمیم اگر رگ غیرت غیرتی ترین موجود فامیل ما بالا بزند این ترس ها علاقه را از جفتمان گرفت پا پس کشیدیم گفتی رسمی می ایم که یواشکی نباشد قرار شد بروی و الان بعد چند ماه متهم شدیم متهم شدیم به ارتباط تا مرحله اخرش متهم شدی به دختر دایی دوستت دس دراز کردی متهم شدم که خرابم اگر بفهمم همان کسی که فکرش میکنم زیر ابم را زده قطعا میکشمش من دوستش داشتم او هم دوستم داشت ولی نماندیم که این نشود ...