این تایم فاتحه
مسلما اگر هر وقت دیگه ای بهم میگفت پروژه مشهدش اوکی شده و یک ماه دیگه میاد مشهد و تا پنج ماه هم هی میاد مشهد و رفت و امد میکنه از ذوق میمردم ولی نمیدونم چرا وقتی شنیدم از ذوق نمردم که هیچ حس کردم برام فرقی نمیکنه عقد هم عقب افتاده تا تابستون و بازم من برام فرقی نداره و خودم تعجب میکنم از خودم . جدیدا غروب که میشه بغض میکنم و تا اخر شب بغض همراهم هست تا بترکه و قبل خواب گریه کنم نمیدونم چرا اینجوری شدم خیلی هم ازش فرار میکنم ولی باز نمیشه چشم پزشکم گفت چشمام خوب شده و نتیجه عمل عالیه ولی من هنوز حس میکنم کج هست اومدم دیشب خونه یکم ارامش گرفتم حالم بهتر شده ولی هنوز سرجاش هست از مشهد و خابگاه بدم اومده خسته شدم الکی الکی هم از هم اتاقی هام بدم اومده و کلا خیلی بد شدم تمام امیدم هم به مشاوره روز چهارشنبه هست میانترم ها هم شروع شدن فقط میشه گفت اه