خب در روز هایی که نبودم چه شد؟
بعد از اتمام کارشناسی و قبل آمدن کرونا به بیکاری گذشت هیچ حرکت موثری در زندگی زده نشد و درسی خوانده نشد کرونا آمد و تمام معادلات را برچید و مرا با بزرگترین ترس زندگی ام رو به رو کرد آمدن به خانه و ماندن در آن برای زمان طولانی خب من نمردم و زنده ماندم راستش را بخواهید دو ماه هست از خانه بیرون نرفته ام ولی افسردگی نگرفتم یه جورایی ته دلم شرایط را دوست دارم این حجم از ماندن در خانه آن هم وقتی میدانم تنها نیستم و بقیه هم شرایط مرا دارند شاید اگر فقط قرار بود من به خانه برگردم و بقیه بیرون باشند خیلی عذاب آور بود ولی الان به شرط نگرفتن کرونا زندگی در این شرایط را دوست دارم. از کنکور ارشد برایتان بگویم اونجوری که دلم بخواهد نمیخوانم ولی سعی میکنم پیوسته باشد حداقل و رها نشود کما اینکه رابطه ام با بقیه کم شده حالا شاید بپرسید تو که مدام نمیخوانی چرا ارتباط را کم کردی چون زمانی که به نرم افزار های مجازی میروم اولا حس عذاب وجدان بدی میگیرم از اینکه دارم تایم کنکورم را اینگونه میگذرانم مثل شب های امتحان که حس درس خواندن نیست و اگر بیرون بروی استرس امتحان مانع لذت میشود و دوما حس میکنم بقیه میفهمند من کم درس میخوانم و این بد است برایم آرزویم شده بیوتکنولوژی پزشکی و قبولی ارشد شاید بپرسید کدام دانشگاه؟ پنج تای اول را میزنم هر کدام شد خوب است توصیه هایتان برای افزایش ساعت درسی و حس درس خواندن را با کمال میل بسیار پذیرایم خوش حال میشوم اگر ابراز وجودی کنید تا بدانم آیا مثل شازده کوچولو در یک سیاره دیگر تنها هستم یا شما هم هستید؟