سلام ...
۱.چهارشنبه بعد از ظهر هفته پیش رفتیم مشهد شام خونه عمو خوردیم و فردا صبح زود رفتیم حرم تا ظهر سعادت بودن کنار اقا رو داشتیم برای همتون دعا کردم بعد از ظهرش رفتیم شهربازی که اینجانب به علت صدای زیاد وسایل ها اصلا بهم خوش نگذشت واقعا برای اولین بار تحمل سر صدای شهربازی نداشتم روز بعد صبح بچه ها رو بردیم باغ وحش و شبش رفتیم شام بیرون و فردا صبح برگشتیم شهرمون
۲. سه شنبه این هفته برای بار پنجم رفتم امتحان رانندگی بدم اصلا امیدی به قبولی نداشتم در کمال ناامیدی رفتم و تو ماشین کنار افسر نشستم راستش حس ناتوانی بدی تو امتحان داشتم و انگار مطمئن بودم رد میشم فقط شب قبلش از صاحب این ایام کمک خواستم با بی حوصلگی تمام و ذره ای انرژی ماشین روشن کردم و کار های که افسر خواست انجام دادم و در اخر اماده بودم تا کارتکس از افسر بگیرم که دیدم گفت قبولی مثل معجزه میموند برام باورم نمیشد رفتم اموزشگاه کار های تکمیلی انجام دادم و قراره ۵۰ روز دیگه گواهینامه اینجانب بیاد ذوق خاصی دارم الان براش
۳. بالاخره فصل رکود من تموم شد و فصل پویایی و رشد رسید فردا ظهر مراسم داریم و ناهار حلیم میدیم بعدش قراره من و وسایل خابگاهم با عموم بریم مشهد سلام زندگی سلام بهترین فصل سال سلام مشهد
۴. دیدید ادم وقتی تنهاست دلش دوستاش و خانوادش و اطرافیانش میخواد هیییییییچکس نیست همه کار دارن بعد وقتی میخوای تنها باشی همه میان سراغت وقتی داشتم میپوسیدم که کسی نبود حالا که میخوام تنها باشم یهو همه یادم افتادن گوشی که چند روز چند روز صدای زنگش درنمیومد الان در طی یه روز پنج بار زنگ میخوره ماشالله اطرافیانم همیشه برعکس هستند
۵. حال دلتون خوب