استاد عشق
امروز دانشگاه بودم بعدش کلاس زبان بعدش بدو خابگاه ساک بردار و بعدش باز ترمینال یه شهر بین شهر ما و مشهد هست که از شهرش و مردمش متنفرم همیشه بدبیاری هام از این شهر نشات گرفته امشب اتوبوسش قول داد تا شهر ما بره ولی شهر خودش نگه داشت گفت نمیرم یک ساعتی تا اومدن اتوبوس شهرمون و حرکتش متعل شدم انشالله من اذیت کرد خدا اذیتش کنه راستش وقتی گفت نمیرم خیلی دلم یه دعوا حسابی میخواست ولی پشتم نگاه کردم دیدم سه تا خانوم بیشتر نیستیم اون دو تا خانوم هم اروم بودن خوشبختانه بخاطر هیکل درشتم این جور مواقع از داد زدن سر مرد ها نمیترسم فوق جدی برخورد میکنم ولی خب لازم بود یه مسافر مرد باشه حداقل مواظب اوضاع باشه ق های بی شرف من از خودتون و شهرتون متنفرم دیروز رفتیم سینما و بعدشم ناهار و بعدش دانشگاه و بعدش پسر داییم خبر داد اومده مشهد و خواست بهم سر بزنه رفتم و دیدمش و از اوضاع و احوالم پرسید و بعد برگشتم خابگاه در کل سه شنبه خوبی بود ترم های زوج همیشه خوبن تو دانشگاه ها یه سری محدود از اساتید پیدا میشن که خیلی تک و ناب هستن به بهترین شکل ممکن درس میدن بشدت با سواد هستن و با دانشجو مهربون هستن و رفیق میشن اینا کارشون بلدن و رسالت استادی به خوبی انجام میدم من اسمشون استاد عشق میزارم بعد استاد ادبیات ترم دومم که پیشش مشاوره هم رفتم استاد ژنتیک مولکولی این ترمم هم این عنوان میگیره استاد ف شما استاد عشق هستید خیلی دوستتون دارم من عاشق نگاه پدرانه و دلسوزانتون به بچه ها هستم . نمیخوام اخر پستم خراب کنم ولی فاز هم اتاقی متاهل جدیدم که تبحر خاصی تو لاس زدن با بقیه داره و به جز شوهرش با بقیه پسرا چت میکنه و میحرفه رو نمیفهمم بابا لامصب خب اگه ناراضی از شوهرت مشکلت بهش بگو و باهم حلش کنید چرا زیر ابی میری . جا داره از خانواده مهربون شمالی هم که الان بهم شکلات دادن تشکر کنم خدا حفظتون کنه که انقدر مهربونید