ادامه ی زندگیم
يكشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۰۴ ق.ظ
خب اون روز من و پسر عمه و دوستش رو به رو شدیم و خب یه دعوای مفصل بین من و پسر عمه رخ داد دوستش یه چک خورد تو گوشش تا تونستم اشک ریختم و اخرش مشخص شد کار نامزد پسر عمه ی احمقم بوده و خب بی نهایت ازش متنفرم که از اعتمادم سو استفاده کرد هفته پیش سه شنبه سین که گفتم دوست پسر میم اومد مشهد و تمام روز با سین و میم خوش گذروندم باغ وکیل اباد و پارک و ملت و شام تو فست فود محبوبم این روزا ارومم و خب در تنبل ترین حالت ممکن هم هستم
۹۶/۱۲/۰۶